«وَ لایَشْغَلُهُمْ عَنِ اللّهِ شَئٌ طَرْفَةَ عَیْن وَ لا یُریدُونَ کَثْرَةَ الطَّعامِ وَ لا کَثْرَةَ الْکَلامِ وَ لا کَثْرَةَ الِلّباسِ. اَلنّاسُ عِنْدَهُمْ مَوْتى وَ اللّهُ عِنْدَهُمْ حَىٌّ کَریمٌ یَدْعُونَ الْمُدْبِرینَ کَرَماً وَ یُریدُونَ الْمُقْبِلینَ تَلَطُّفاً. قَدْ صارَتِ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةُ عِنْدَهُمْ واحِدَةً»
آخرت دوستان و توجه به خدا
«لایَشْغَلُهُمْ عَنِ اللّهِ شَئٌ طَرْفَةَ عَیْن»
اهل آخرت حتى به اندازه یک چشم بر هم زدن نیز از خدا غافل نمى شوند.
سیزدهمین ویژگى که براى اهل آخرت، در حدیث شریف معراج ذکر شده این است که آنان حتّى به اندازه یک چشم بر هم زدن از یاد خدا غافل نمى شوند و چیزى آنها را از ذکر خداوند باز نمى دارد. البتّه این مضمون در آیات و روایات فراوانى وارد شده است؛ براى مثال در قرآن کریم مى خوانیم:
«رِجَالٌ لاَّتُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لاَبَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ...»(نور/37. )
مردانى که هیچ کسب و تجارتى آنها را از یاد خدا غافل نمى سازد.
قبل از آن در آیه دیگرى آمده است:
«فى بُیُوت اَذِنَ اللّهُ اَنْ تُرْفَعَ و یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسبِّحُ لَهُ فِیها بالْغُدُوِّ وَ الاْصالِ»(نور/36)
نور خدا در خانه هایى قرار دارد که خداوند اجازه داده آنجا رفعت یابد و در آن نام او
برده شود و صبح و شام او تسبیح و ستایش شود.
جاى شگفتى است که چگونه مى توان در دنیا زندگى کرد و چیزى انسان را از یاد خدا بازندارد! (البتّه وضع دنیاگرایان معلوم است، آنان چنان به دنیا دل بسته اند که هیچ توجهى به خدا ندارند). باید به توضیح این معنا پرداخت که چگونه برخى از انسانها را هیچ چیز از یاد خدا غافل نمى سازد؟ هنگام مطالعه و تعلیم و تعلّم، کسب و کار و زراعت، و حتّى در حیوانى ترین حالات که معمولا توجه انسان از همه جا بریده مى شود و در امیال و شهوات متمرکز مى گردد، از یاد خدا غافل نمى شوند.
انسان قادر است، در آن واحد، به چند چیز توجه داشته باشد، براى مثال چشممان صحنه اى را مى بیند و در همان زمان گوش ما چیزى را مى شنود و به هر دو توّجه داریم، البته تا حدى از میزان توجه ما کاسته مى شود، چرا که توجه ما به دو چیز معطوف گشته است. گاهى انسان ناگزیر مى شود همزمان به چند کار بپردازد، مثل اینکه در حال غذا خوردن مطالعه کند و یا در حال سخن گفتن به چیز دیگرى نیز توّجه دارد. روان شناسان به تجربه ثابت کرده اند که انسان با تمرین و ممارست مى تواند در آن واحد هفت تا هشت ادراک داشته باشد، البته هیچ یک از اینها ادراکى قوى و تمرکزیافته نیست؛ اما انسان قادر است به این اندازه توّجه و ادراک خویش را تقسیم کند.
بنابراین انسان مى تواند در یک لحظه به چند چیز توّجه داشته باشد. حال اگر او با ممارست و تمرین سعى کند، در همه حالات، به خدا توجه داشته باشد، به تدریج این امر برایش ملکه خواهد شد و در همه اعمال خویش از یاد خدا غافل نمى گردد. مرحوم علاّمه طباطبایى(رضی الله عنه) مى فرمودند: وقتى که انسان با مصیبتى مواجه مى شود، مثل اینکه عزیزى را از دست مى دهد، تا مدتها خاطره او از دلش بیرون نمى رود و در همه حالات به یاد اوست و این مانع از پرداختن به کارهاى روزمرّه نمى گردد، بلکه در ضمن پرداختن به کارهاى خود، دلش متوجه عزیز از دست رفته است.
کم و بیش براى هر یک از ما مصیبتهایى رخ داده که در همه حال توجه ما را به خود جلب کرده، ولى مانع از توجه به کارهاى دیگر نشده است. همین طور کسانى که محبت شدیدى به محبوب خود دارند، در همه حال دلشان متوجه آن محبوب است و چنان نیست که پرداختن به کارهاى دیگر آنها را از توجه به محبوب باز دارد؛ گرچه از شدت توجه کاسته مى شود. پس نباید پنداشت که توجه به زندگى و اشتغالات دنیوى، انسان را از توجه به خدا باز مى دارد، بخصوص اگر انسان در هنگام عبادت سعى کند توجه اش فقط به خدا معطوف گردد. البته توجه به خدا و درک حضور او در ابتدا به ریاضت و تمرین احتیاج دارد.
امام موسى بن جعفر(علیه السلام) مى فرماید: «اُعْبُدِ اللّهَ کَاَنَّکَ تَراهُ فَاِنْ لَمْ تَکُنْ تَراهُ فَاِنَّهُ یَراکَ»(بحارالانوار، ج 25، ص 204)
به گونه اى خدا را عبادت کن که گویى او را مى بینى و اگر تو او را نمى بینى، (متوجه باش که) او تو را مى بیند.
مرحوم علامه طباطبایى(رضی الله عنه) مى فرمودند: این روایت اشاره دارد به دو مرحله از مراحل ذکر و توجه قلبى: مرحله اول اینکه انسان متوجه باشد خدا او را مى بیند و به رفتار او آگاه است، نظیر کسى که در اتاق دربسته اى است و مى داند از روزنه کسى به او نگاه مى کند؛ ولى او نمى تواند آن شخص را بیند. مرحله دوم اینکه احساس کند خدا را مى بیند: اگر انسان از آغاز با تمرین خود را متوجه این موضوع سازد که گرچه من خدا را نمى بینم، ولى خدا حاضر و ناظر است و عالم در محضر اوست، خداوند متعال به او کمک مى کند تا بهتر حضور او را درک کند. البته شناخت نحوه کمک و یارى خداوند از درک و فهم ما خارج است، ولى سربسته مى توان گفت: گاهى خداوند براى از بین بردن غفلت انسان و توجه دادن او به سوى خود، وسایل و اسبابى را فراهم مى سازد.
چه بسا وقتى انسان غافل است و توجه او از خداوند قطع مى گردد، خداوند او را از غفلت نجات مى دهد و متوجه خود مى سازد و وقتى این جلب توجه به خداوند همراه با محبت او باشد، براى انسان لذت فوق العاده اى در برخواهد داشت. از آنجا که غالب ادراکات ما حسى است و با امور معنوى کمتر انس داریم، براى تقریب به ذهن مثال محسوسى طرح مى کنیم: فرض کنید دو نفر در مجلسى نشسته باشند و یکى از آن دو علاقه شدیدى به دیگرى دارد، ولى نمى خواهد آن علاقه را اظهار کند تا دیگران بدان پى برند، گرچه همواره دلش متوجه محبوبش است. حال اگر از روى غفلت لحظه اى روى خود را از محبوبش برگرداند ولى محبوب با اشاره اى او را متوجه خود سازد، چقدر براى او لذت بخش خواهد بود؟
کسانى که مزه چنین لذتى را چشیده باشند، مى دانند چقدر لذت دارد خداوند انسان را از غفلت نجات داده، به خود متوجه سازد، البته خداوند بندگان و دوستان خود را همواره از این عنایت و لطف بهره مند مى کند و نمى گذارد رابطه و توجه آنان از او قطع گردد.